بسم الله الرحمن الرحیم
#چاه
به این آسانیها هم نیست . مافرزندان چاه هستیم . با چهار رکعت نماز خواندن و بس بس کردن کار درست نمیشود .
وقتی انسان از بهشت صور علمیه هبوط کرد افتاد در زندان رحم مادر و از آنجا هم دست و پا و چشم و گوش و زبان و اعضاء و جوارح قرض کرد،
افتاد در چاه نفس، چون همان ابتدا نور ندید و چیزی نشنید و چیزی را مشاهده نکرد؛ چنین خیال کرد که دنیا همین است.
همانطور که در رحم مادر چنین می پنداشت .
گاهی هم سر را بالا میکند و یک خدایا می گوید و صورتی خیالی از بیرون می سازد .
حالا این ساخته هایش را از کجا آورده؟
از همین شنیدنها، از همین گفت و شنودها و خواندنها.
باید جان به لب برسد تا آن شدت وجودی را پیدا کند که چیزکی به او نشان دهند تا بر همت خود بیفزاید.
شنیدیم که فرمودند: رسیدن به توحید و یا همان از چاه نفس بیرون آمدن، با مژه چاه کندن است . تعبیر خوشی است؛ نگفتند ممتنع است، میگویند محال است. حالاحضرات چه دیدند؟ الله اعلم .
بله ، این کمترین میگویم بیرون جستن از چاه نفس با مژه بالا رفتن است .
یوسف جان ، خب حالا از که چاه قوای حسی و مثالی بیرون آمدی ،باید طریق بندگی بیاموزی . همه چیز تو را از تو می ستانند: اصالتت را ، مقامت را ، علمت را، جسمت را و هرچه که بدان تعلق داری . حالا نوبت آبرویت هست باید آبرویت را هم دراین مسیر خرج کنی . زلیخا خانوم کارش را بساز ..
و چه کرد و چه شد؟باید وجودت را ورق بزنی ، تابه سرّ اسرار قصص قرآن برسی، راه دشواری در پیش رو داری .
یوسف جان میخواهی عقل را بیابی؟
(ای عزیز حالا در این حد توقف نفرمایید و داستان یوسف و زلیخا را در همین حد میل جنسی نا صواب خلاصه نکنید. )
چه شد و چه کرد؟ بیا بالا ببین چه خبر است .
از یوسف صاحب عصمت غیر آنچه کرد انتظاری نبود! چون صاحب عصمت است . نعوذ بالله من سُبات العقل .
قرآن جان، حرف حسابت چیست؟
یوسف از هفت درب گذر کرد رسید به خلوت زلیخا خانوم آراسته و مهیا... .
آن هفت درب پنج درب اولش قوای حسی بود و دو درب دیگر یکی خیال و دیگری وهم . چو از درب وهم یعنی جهنم گذر کرد به بهشت رسید.
بله بفرما اینهم بهشت تو. آری بهشت تو همان خلوت زلیخا است . اینجا بود که خدای سبحان فرمود: بیا اینهم بهشت و اینهم حور العین .
اگر تقوا را برای حور و غلمان میخواهی بفرما ......
یوسف گفت خدا جان این بهشت است؟؟!!
این که متن جهنم است !
آری این بهشت توست .
چرا؟!
چون با ناز و نعمت آمدی؛ سنگ حوادث روزگار نخوردی . دشنام و رنج نکشیدی، زخم زبان نشنیدی .گرسنگی و آوارگی نکشیدی . تن جامه ی ابریشم پوشیدن و روی تخت حریر خفتن و به وقت نیاز، طعام پر چرب و شیرین خوردن همین است .
آری ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد.
خدا جان بر میگردم . دوباره مشق عشق و بندگی می آموزم ..
« رَبِّ ارجِعوُنِ » مرا برگردان .
و دوباره از همان هفت درب بازگشت افتاد در چاه؛ ولی اینبار آن چاه، زندان زلیخا بود.
یعنی بهشت دنیا. او را به زندان بیاندازید و به غل و زنجیر در بند کنید ......
#دلباخته
#دلباخته
نوشته شده در کانال مشکات ولایت دارالسلام الهی
لینک کانال https://telegram.me/meshkatehvelayat
دارالسلام الهی
www.meshkatehvelayat.com
کانال دارالسلام متفاوت ترین و بروز ترین کانال معرفتی

|
مثلا 25+5=30
شما فقط پاسخ را که عدد 30 باشد را وارد کنیدوسپس کلید ارسال را فعال کنید.